عریانیِ پرندهی آزاد
استاد درس و عشق و زندگی میگفت ، اما حواس من بیشتر پیش شاخههای لخت درختان بود. لخت از برف، از پرنده، از باران. و آسمان آرام و بی جنب و جوش بود. استاد که کیف و کتابش را جمع میکرد، من حس کردم آزادی...
View Articleراز هبوط
خلاف قول خلائق، هبوط آدم را به جای کیفر و تاوان، تو عاشقانه بخوان «بیا دوباره برایم، بیا ترانه بخوان» ز روز ترک دیار و ز آشیانه بخوان از آن زمان قشنگی که مادر و پدرم کنار هم زبهشت آمدند خانه بخوان...
View Article
More Pages to Explore .....